بازوم خورد به صندلی. گفتم آی. یه لحظه موقعیت به نظرم عجیب اومد. با خودم فکر کردم… چرا عجیبه… که گفتم آی؟ چرا انگار بعد از مدت‌ها اولین باره میگم آی… بعد یادم اومد چون کسی خونه نیست که صدامو بشنوه -_- دارم طرح رمانم رو می‌نویسم. انگیزه‌ام در حالت …

-نمیخوابه!! جیغ می زد و پاهایش را روی زمین می کوبید. قانون اول تمام عروسک ها این است که وقتی روی پایت می خوابانی شان بخوابند. و وقتی بلندشان می کنی بیدار شوند. عروسک سارا به این قانون عمل نمی کرد. در واقع روزهای اول این کار را می کرد …

در مورد “داستان نویسی” خیلی چیزها گفته میشه. اما کمتر پیش میاد که آدم ها سوال بپرسن و بجای انبار کردن اطلاعات دنبال جواب باشن. اول از همه باید چی بپرسیم؟ به نظرم اول از همه باید پرسید: ۱- داستان چیه؟ ۲- نویسنده کیه؟ داستان نویس کیه؟ سوال اول جواب زیاد …

دختر دست هایش را از هم باز کرد و رو به آسمان برد. ستاره ها از زیر انگشتانش می لغزیدند. آخرین شب ماه بود و فردا زندگی دوباره شروع میشد. شب ها زندگی مال او بود. روز نه. روز روشن بود. روز همه ی آدم ها او را می دیدند …