زرد

-نمیخوابه!!

جیغ می زد و پاهایش را روی زمین می کوبید.

قانون اول تمام عروسک ها این است که وقتی روی پایت می خوابانی شان بخوابند. و وقتی بلندشان می کنی بیدار شوند. عروسک سارا به این قانون عمل نمی کرد. در واقع روزهای اول این کار را می کرد اما کمی بعد به جای اینکه چشم هایش بسته شوند کاملاً باز می ماندند. چند بار جلوی سارا عروسکش را روی پاهایم خواباندم تا نشانش بدهم چه کار کند. می توانستم به پاهایم زاویه ای بدهم که سر عروسکش به پایین خم شود و چشم هایش بسته شود.

از پشت پیش خوان هر از گاهی مامان بازی و نوازش هاب ناشیانه اش را نگاه می کردم که صدای جیغش آمد.

-نمیخوابه مامان!!!

دست هایم را خشک کردم و از سارا گرفتمش. نشستم و پاهایم را دراز کردم. در دلم دعا کردم باز هم بتوانم این کار را بکنم و هنوز آن قدر خراب نشده باشد که این حقه ام جواب ندهد. موهای زرد گره خورده اش را نوازش کردم و سرش را روی پایم جابجا کردم. پلک چپش هر از چند لحظه می پرید بالا. اما چشم راستش مصمم بود که باز بماند. وقتی دقیق نگاه می کردم می توانستم خودم را توی چشم های شفاف و پر از خط و خشش ببینم. چشم هایش کمی زردتر از موهایش بودند. حتی زردتر از سطل آشغال آشپزخانه.

(ناتمام)

2 نظر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *